اقتصاد امروز ما، بیش از آنکه زاده اقتصاددانان باشد، تولید روشنفکران است. به نظر میرسد یکی از مهمترین دلایل این باشد که این روشنفکران بودند که پیش از اقتصاددانان با علم اقتصاد از دیدگاه مارکس آشنا شدند. پیش از آنکه علم اقتصاد در دانشگاهها جایگاه مناسبی پیدا کند و اقتصاد به صورت آکادمیک در دانشگاهها تدریس شود، این روشنفکران چپگرا بودند که علم اقتصاد را از دیدگاه مارکسیستی معرفی میکردند. دانشجویان در دانشکده حقوق و علوم ی و اقتصاد که در سال ۱۳۱۳ تاسیس شده بود، تنها یکترم اقتصاد میخواندند و جایگاه علم اقتصاد از اهمیت امروز برخوردار نبود. از سال ۱۳۳۹ که موسسه تحقیقات اقتصادی دانشگاه تهران تاسیس شد، جای اقتصاد علمی و دانشگاهی بهطور خاص مشخص شد، اما این دانشکده توان مقاومت در برابر اشاعه اندیشههای چپ را نداشت و دانشجویان اقتصاد همچنان رهرو اندیشههای مارکسیستی باقی ماندند. در همین زمینه با دکتر علیاصغر سعیدی عضو هیات علمی دانشگاه تهران به گفتوگو نشستهایم.
ه نظر شما اقتصاد علم است یا ت؟
اگر منظورتان انواع اقتصاد پوزیتیویستی یا اثباتی و اقتصاد دستوری است، باید گفت که هر دو آنها وجود دارند. اقتصاد دستوری و اقتصاد برنامهریزیشده یا کنترلشده هم میگویند. این نوع اقتصاد البته از برخی قوانین علم اقتصاد استفاده میکنند اما در اصل بیشتر به تعبیر توماس هابز چون انسانها را گرگ انسان میداند، وجود یک دولت را برای تنظیم به جای بازار قرار میدهد. در حقیقت میپذیرد که انسان ذاتاً منفعتگراست، اما در عمل به جای اینکه بازار عمل کند با دستور میخواهد بر اساس سلیقه افراد مقدار مصرف محصول و قیمت آن را تعیین کند، بهطور مثال میخواهد تعیین کند سال آینده در فلان شهر مردم چه مقدار کفش قهوهای یا مشکی میخواهند تا برایشان تولید کند. در بیشتر اقتصادهای کمونیستی این نوع اقتصاد رواج داشت. حالا در کره شمالی و کوبا هنوز اقتصاد دستوری وجود دارد. البته چین نیز این نوع اقتصاد را در سطح تگذاری حفظ کرده است. آنچه شما از اقتصاد دستوری در ایران میبینید تا حدی در گذشته لازمه توسعه بوده است، چون بخش خصوصی قوی وجود نداشت و دولت با تاسیس سازمان برنامه و بودجه، بانک مرکزی، سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان و این نوع سازمانها درصدد تنظیم بازار بود، اما بسیاری از ایدههایی که در اقتصاد ایران وجود دارد مانند ایده کنترل قیمتها و بسیاری از مداخلات دولت ناشی از تاثیر ایده چپگرایان بوده است. یعنی وقتی روشنفکران نسبت به تولید و مصرف برخی کالاها حساسیت به خرج میدادند و آنها را نشانه ورود امپریالیسم به ایران میدانستند اقتصاد دستوری را میخواستند که دولت بگوید چه کالایی باید تولید شود، چطور باید تولید شود و برای چه کسانی باید تولید شود و با چه قیمتی توزیع شود، یعنی اقتدار دولت کاملاً بر تمام فرآیندهای تولید، مصرف و توزیع باید اعمال شود. نمونهاش وضع اقتصاد در دوران بعد از انقلاب تا پایان جنگ بود، البته دسته دیگری از اقتصاددانان هستند که وجود نهادها را لازمه یک اقتصاد سالم میدانند و اینکه چون هزینه مبادله در بازار بالا میرود، باید از طریق تاسیس شرکت، تضمین قراردادها، ضمانت اجرایی در مورد حقوق مالکیت و حد سرمایهگذاری و.، فساد و سوءاستفاده بازار را که همان هزینه مبادله است، کاهش داد. البته اینها از کسانی که دنبال اقتصاد دستوری هستند متفاوت هستند، اما اقتصاددانانی هستند که نهادگرایانه حرف میزنند اما دستوری عمل میکنند. باید گفت که این تقسیمبندی به نوعی انتزاعی است، منظور آن است که در جهان واقعی به جز اقتصادهایی مانند کره شمالی و کوبا در واقعیت وجود ندارند. اما آنچه این نوع اقتصاد را تعیین میکند، ایدئولوژیای است که پشت آن خوابیده و این ایدئولوژی را محافل روشنفکری که غالباً چپگرایان مارکسیست هستند رواج دادهاند.
میراث تبلیغاتی چپ در علوم انسانی به ویژه اقتصاد چیست؟
اگر منظورتان میراث تبلیغاتی چپ در علوم انسانی ایران است، باید گفت که خاستگاه چپ در افکار حزب توده ظهور کرد که از نظام اتحاد جماهیر شوروی الهام میگرفت. محدود به الهام گرفتن هم نشد و این رابطه بیشتر و به صورت عملی دستورات خود را از آن نظام گرفت. این حزب جذابیت بسیاری در بین جوانان روشنفکر آن زمان داشت. این حزب تقریباً در میان احزاب ی به معنی واقعی یک حزب بود با برنامه مشخص. بسیاری از رهبران این حزب از افراد دانشمندی تشکیل میشد که بعدها البته به خاطر وابستگی این حزب به نظام اتحاد جماهیر شوروی از آن فاصله گرفتند. بهطور مثال، دکتر فضلالله رضا تعریف میکرد که وقتی به دبیرستان ثروت رفته بود، در کلاس یازدهم و دوازدهم با چهرههایی مانند نورالدین کیانوری همکلاس بوده و معلم فیزیک او در این دبیرستان دکتر تقی ارانی بود که از نظر او معلم دانشمندی بود که رسالهای در باب اندیشههای ریاضی عمر خیام به نام «شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس» یعنی ایراداتی که خیام بر هندسه اقلیدس گرفته بود، نوشته بود. دکتر ارانی نظریات خود را در همان مدرسه به صورت جزواتی به دانشآموزان میداد و دانشآموزان را به خانه خود میآورد و با آنها رابطه خوبی داشت. اما تا زمان رضاشاه این روشنفکران به دلیل جو اختناق بسیار محدود عمل میکردند. به دلیل اینکه هنوز علوم انسانی به ویژه اقتصاد با رویکرد علمی در جامعه ایران رواج پیدا نکرده بود، اندیشههای مارکس فرصت بسیار مناسبی داشت که از طریق این روشنفکران به صورت علوم انسانی و اقتصاد رشد کنند. اما در حقیقت این یک نوع علوم انسانی دستوری یا اقتصاد دستوری بود و با آنچه ما در علوم انسانی به نام جامعهشناسی پوزیتیویستی یا اثباتی یا اقتصاد اثباتی میدانیم بسیار فاصله داشت. بهطور مثال کتاب اصول علم اقتصاد پل ساموئلسون را حسین پیرنیا در سال ۱۳۴۴ منتشر کرد، در حالی که اندیشههای چپ از طریق روشنفکران حزب توده سالها پیش از آن به عنوان اصول علم اقتصاد و انسانی تبلیغ میشد. این تاثیر تبلیغاتی چپ در علوم انسانی به ویژه هنوز نیز وجود دارد بهطوری که اندیشههای جامعهشناسی گویی ذاتاً چپگرایانه است. البته نفوذ اندیشههای چپ یا مکتب تضاد در جامعهشناسی بدون تردید وجود دارد، اما جامعهشناسی محدود به این مکاتب نیست و جامعه را صرفاً طبقاتی تحلیل نمیکند و اندیشههای راستگرایانه یا محافظهکارانه مانند مکتب ساختارگرا و کارکردگرا نیز درصدد تحلیل جامعه بوده و جای خاصی در جامعهشناسی به خود اختصاص دادند. مثلاً رشتههایی مانند جامعهشناسی اوقات فراغت و جامعهشناسی فرهنگ و جامعهشناسی اقتصادی که روزگاری طرد میشدند، امروز جایگاه خاصی دارند و به نوعی محصول مبارزه برخی جامعهشناسان با نفوذ مارکسیستها در جامعهشناسی محسوب میشوند. اما هنوز در جامعه ایران میراث تبلیغاتی چپ در جامعهشناسی نفوذ دارد و دست بالا را نیز دارد.
منبع: تجارت فردا
نوشته هایی درباره تجارت وکار